معنی سمبل اسارت

حل جدول

سمبل اسارت

قفس


سمبل

عملی که بدون دقت و ظرافت انجام گرفته باشد

لغت نامه دهخدا

سمبل

سمبل. [س ُ ب ُ] (اِ) سنبل. (از ناظم الاطباء). رجوع به سنبل شود.


سمبل کردن

سمبل کردن. [س َ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب) کاری را سرسری و برای رفع تکلیف انجام دادن. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ عمید

اسارت

اسیر و گرفتار بودن،


سمبل

نشانه، نمونه، نماد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اسارت

اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری، بردگی،
(متضاد) رهایی


سمبل

رمز، علامت، مظهر، نشانه، نماد

فرهنگ معین

سمبل

(سَ بَ) (اِ.) (عا.) = سنبل: کار سرسری، سطحی.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سمبل

نماد


اسارت

بردگی

کلمات بیگانه به فارسی

سمبل

نماد

گویش مازندرانی

سمبل

باسن، ران

فرهنگ فارسی هوشیار

سمبل

(اسم) کار سرسری سطحی.

فارسی به عربی

اسارت

اسر، عبودیه

معادل ابجد

سمبل اسارت

794

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری